رايحه لطيف فرهنگ شريف در راه است
صديقه راسخي
كودك بازيگوش دكتر شريف كه پزشك و از اهالي موسيقي بود، گاهي دور از چشم ديگران ساز تار را برمي داشت و در ييلاق خودشان در آمل شروع به نواختن با آن مي كرد بي آنكه آموزشي ديده باشد، اما اين بازيگوشيِ آينده ساز از چشم پدر دور نمانده بود. براي همين يك روز دست فرهنگ را گرفته و برده بودش پيش استاد عبدالحسين خان شهنازي و گفته بود :” مي داني فرهنگ تار مي زند؟” و استاد گفته بود: “بنوازد، ببينيم” و فرهنگ نواخت و شهنازي متعجب از هنر كودك خردسال دست بر پشتش زد و گفت:” به حق من را متعجب كردي و تو مي تواني در اين راه موفق باشي.” و اين قصه، اول راهِ استادِ بنام زنده ياد “فرهنگ شريف” بود، آغازي كه به سرانجامي بس نيكو رسيد و نام او را در رديف بزرگان موسيقي معاصر جاي داد.
نوازنده شهير تار استاد فرهنگ شريف خودش در زمان حياتش اينگونه از خود گفته بود: “من از 6 سالگي تارنوازي آموختم و بيش از 60 سال روزي نبود كه تمرين نكنم. من عاشق سازي هستم كه مثل زبان مادري ماست و اصالتي ايراني دارد. تمام احساسات درون ما با اين ساز قابل انتقال است و حتي بچه در بغل مادر، گوشش با لالايي دشتي كه از اين ساز و موسيقي اش برمي خيزد، آشنايي دارد. موسيقي اصيل ايراني را نبايد با هيچ موسيقي ديگري مقايسه كرد به خصوص تار كه اصيل ترين ساز ايراني است.”
زنده ياد فرهنگ شريف كه يكي از مهمترين و دلنشين ترين سبكهاي نوازندگي تار متعلق به وي است، سالها نوازندگي و آموزش و استادي كرد و قرار بود سالهاي آخر عمرش كتابي بنگارد و از خاطراتش با بزرگان موسيقي بگويد چه آنكه خودش مي گفت من 175 ساله ام چرا كه براي نكيساي 90 ساله در جواني نواخته ام و با پيشينيان زندگي ها كرده ام و خاطره ها دارم، اما او كه در اول فروردين 1310 در آمل متولد شده و از شريف ترين و خوشنام ترين نوازندگان موسيقي بود، در 17 شهريور 1395 رخ در نقاب خاك كشيد با كارهاي نكرده بسياري كه امروز پيگيري مي شوند و بايد گفت فرهنگ شريف و موسيقي و ملودي هاي او همچنان جاريست. با “منصوره رضايي” همسر استاد زنده ياد فرهنگ شريف و يكي از شاگردان وي به گفتگو نشسته ايم تا ببينيم رايحه شريف چگونه بار ديگر در فضاي موسيقي اصيل ايراني به مشام خواهد رسيد.
شريف شد و شريف ماند
شما اولين و تنها همسر استاد بوديد كه 12 سال طلايي پايان عمر استاد را كنارش گذرانديد، آشنايي شما از كجا شما شروع شد؟
زماني كه سالهاي پاياني كارم را به عنوان گزارشگر راديو مي گذراندم مدير وقت از من خواست روي پروژه اي كار كنم كه در آن قرار بود نخبگان قديمي در زمينه موسيقي و راديو را پيدا كرده و با آنها مصاحبه كنيم كه در كتابي چاپ شود تا پرونده زريني براي سالهاي پاياني كار من باشد. سراغ بزرگان بسياري رفتيم كه يكي از آنها استاد فرهنگ شريف بود و همين پروژه باب آشنايي من با استاد شد و پرونده زريني براي سالهاي پاياني كارم از آب درآمد كه زرين ماند و شريف شد و شريف ماند. استاد تا سن 72 سالگي ازدواج نكرده بود و همين آشنايي ما منجر به ازدواج شد. در واقع من اين سعادت را داشتم كه طلايي ترين سالهاي عمر استاد را در كنار ايشان بگذرانم.
چه حس و حالي باعث شد كه شما و استاد با هم همدل و همراه شويد؟
واقعيت اين است كه فرهنگ طي هفت دهه اي كه از عمرش گذشته بود، نغمه هاي عاشقانه بسياري را با تمام حس و حال خودش با سرپنجه هاي شيرين و آتشينش به گوش هنردوستان رسانده بود و بعد از سالها نياز به همدلي و همراهي داشت، همراه و همدلي مي خواست كه از نگاه و سكوتش او را بخواند و لحظه هايش را بفهمد و سبك ديگري از زندگي را تجربه كند و براي من هم همين طور بود. البته من نتوانستم به اندازه حس و حال استاد و سكوتهاي پراز فريادش او را به تمامي بفهمم اما تلاشم را كردم تا در كنار ايشان باشم و آرامبخش روزگار كهنسالي.
تعريف شما از فرهنگ شريف از منظر همسر چيست؟
من هرگز به عنوان همسر در كنارش نبودم. به هر حال فرهنگ عزيز 72 سال مجرد بود و به دليل علاقه مندي وافرش به موسيقي و ضرورت غرق شدن در روزمره زندگي و موسيقي تا آن سن ازدواج نكرده بود و من هم وقتي وارد خانه او شدم از نگاه يك همسر در كنارش نبودم بلكه تمام تلاشم اين بود كه با ايجاد فضاي آرامش و آسايش در كنارش باشم. رابطه ما كاملا بر مبناي احترام و در عين حال بسيار نزديك و صميمي بود تا جايي كه اگر فرهنگ كسالتي پيدا مي كرد كه به زبان نمي آورد من نگفته از آن مطلع مي شدم و مي گفتم فلان مشكل پيش آمده و مي دانستم چه كسالتي دارد. خود استاد هم مي گفت: “تا به حال كسي نبوده كه تا اين اندازه رابطه دلي و حسي را بدون اينكه با او سخني بگويم با من داشته باشد”.
روزهاي زندگي استاد چگونه مي گذشت؟
فضاي زندگي ما ملودي و حسي و عاشقانه بود. ايشان تا سال 81 سالگي هر روز سه تا چهار ساعت ساز مي زدند اما براي دل خودشان. ملودي ها آنقدر قوي بود كه من هميشه تحت الشعاع هنرشان، ايشان را در جايگاهي رفيع مي ديدم و در عين حال همانطور كه گفتم قوي ترين ارتباط دلي را داشتيم. همدلي و همراهي و تله پاتي قوي با ايشان عالي ترين حسي است كه داشتم و من در واقع با ازدواج با ايشان به اوج خواسته ام در مورد ازدواج رسيدم.
به عنوان يك هنرمند بنام چه تعريفي از ايشان داريد؟
استاد ابعاد وسيع و چند جانبه اي داشتند. در آواز، شعر، ترانه، ساز و به ويژه تار جايگاه والايي داشتند و من ايشان را ستاره درخشاني در آسمان موسيقي اصيل ايراني مي دانم. او شاگرد استاداني چون جليل شهناز بود و دوستان ارزشمند و نزديكي چون پرويز ياحقي و بيژن ترقي داشت كه با دوستانش به مثلث عشق معروف بودند از بس كه با هم زمان مي گذراندند آن هم با حس و حال عاشقي. او در كنار دوستانش و در سايه استعداد و ابداعاتش شاهكارهايي آفريد كه هنوز بخشي از آنها به جامعه ارائه نشده است و در پيوند و نزديكي با اين بزرگان بود كه عشق و زيبايي در آثارش نمود داشت.
گفتيد مثلث عشق، در زمينه دوستي اضلاع اين مثلت مي فرماييد؟
فرهنگ شريف، بيژن ترقي و پرويز ياحقي به حق مثلث عشق بودند كه سالها با هم بودند و خاطرات بسياري با هم داشتند كه طبيعتا من شاهد 12 سال آخر اين رفاقت ارزشمند بودم. روابط آنها آنقدر به هم نزديك بودم كه مي تواني نواي ساز يكي را از ديگر بشنوي. من شخصا به ساز ويلون علاقه دارم و در سالهايي كه من وارد زندگي استاد شدم استاد زنده ياد ياحقي را چند بار بيشتر نديدم و آن زمان نيز كسالت داشتند و ساز نمي زدند اما هر گاه كاست هاي نوازندگي ايشان را مي شنيدم گويا صداي ساز فرهنگ را مي شنيدم و همان حس و حال را از موسيقي ايشان مي گرفتم. يا ديدن استاد بيژن ترقي همان حس و حال ملودي ها و موسيقيايي فرهنگ را به من مي داد. طنين شيرين نوازي هاي فرهنگ شريف را در دو ضلع ديگر مثلث هم مي ديدم و بيهوده نبود كه دوستانشان به اين سه مي گفتند مثلث عشق.
به غير از اين مثلث دوست صميمي استاد چه كسي يا كساني بودند؟
البته دوستان بسيار بودند اما با استاد هوشنگ ظريف كه خداوند به ايشان سلامتي و عمر با عزت بدهد رابطه بسيار دلي و سي داشتند و هر وقت يكديگر را مي ديدن در آغوش هم اول چند قطره اشك مي ريختند . آخرين باري كه استاد در بيمارستان بستري بودند همزمان استاد هوشنگ ظريف هم در بيمارستان بودند. يك زمان ديديم كه استاد سر جاي شان نيستند و نگران همه جا به دنبال ايشان مي گشتيم كه يكي از شاگردانشان گفتند نگران نباشيد استاد در طبقه دوم كنار استاد ظريف هستند . اي دو هنرمند واقعا يكديگر را به مهر مي نواختند و دائم يكديگر را مي ستودند . سبكشان با هم تفاوت داشت اما به هم نزديك بود و خاطرات بسيار با هم داشتند.
از اخلاقيات ايشان هم بفرماييد.
استاد با همه متانت و بزرگي، بسيار شوخ طبع و مهربان و بداهه گو بودند و حتي در جمع خداوندگاران طنز و كمدي مثل استاد نوذري، تابش، صارمي و … مي توانستند باعث انبساط خاطر و شادماني آنها باشند و گاه تا صبح صداي خنده شان به گوش مي رسد و همه متعجب مي شدند از بداهه گويي و شوخ طبعي و سرزندگي استاد. او عاشق پيشه بود و يكي از بزرگترين حسن هايش اين بود كه با بالاترين رده هاي اجتماعي تا پايين ترين ها بهترين ارتباط را داشت و با هر كس به مهر رفتار مي كرد.
خاطره اي از ايشان هست كه بخواهيد بيان كنيد.
خاطرات بسياري از استاد هست كه در كتاب خاطراتشان حتما به چاپ مي رسد ما استاد هميشه از اولين آشنايي شان با پرويز ياحقي ياد مي كردند و مي گفتند وقتي وارد راديو شدند در استوديو شماره 4 ساختمان ارك قديمي، اركستر حسين ياحقي در حال نواختن بوده و استاد مي بينند كه فردي كم سن كه همان پرويز ياحقي بوده در حال نواختن است. ياحقي نزديك او مي آيد و مي پرسد تو آمده اي سولو بزني و ايشان گفته بود از استاد خالدي امضا دارم كه مي توانم اينجا بزنم. ايشان مي رود و مي زند و اين مي شود سرآغاز شكل گيري مثلث عشق و بعد استاد ياحقي را با بيژن ترقي كه از دوستانش بوده آشنا مي كند.
خاطره ديگر مربوط به دقت ايشان در كوك بودن ساز است. گويا يكبار كه در انگليس اجرا داشته اند نوازنده انگليسي بدون كوك قصد آغاز كار داشته كه استاد آنها را متقاعد مي كند كه بايد سازها اول كوك شوند و نت پيشنهادي را هم مي دهد و وقتي سازها بدون كمترين نقصي كوك مي شوند، نوازنده انگليسي متعجب مي شود و مي گويد تاكنون نديده ام كسي اينقدر روي كوك دقيق باشد و چنين نتيجه خوبي هم بگيرد.
ديگر خاطره هم مربوط به “رابي شانكار” سي تار نواز شهير هندي است كه وقتي با استاد آشنا شد، دائم افسوس مي خورد كه چرا من زودتر با شما آشنا نشدم و ما مي توانستيم چقدر اجراي مشترك داشته باشيم. شانكار هنوز هم مي گويد كه من از نوازندگي شريف الهام مي گيرم و در ساز او دقت مي كنم.
زنده ياد شريف با ابداعاتشان در نواختن و تغييرات كوكها در بين نوازندگان شهره بودند در اين زمينه برايمان بگوييد.
استاد مبدع سبك خاصي بودند در تارنوازي كه ضمن پيروي از قدما و بزرگان روشهايي را به كار مي گرفتند كه پيش از ايشان كسي به كار نگرفته بود. كارهاي نويني با ساز تار كرده بودند كه شنيدن آن را براي مخاطب امروزي جذاب تر مي كرد كه در اين زمينه اساتيد بيشتر مي توانند توضيح دهند. سبك ايشان به گونه اي بود كه از نظر علمي هر صاحب نامي در موسيقي به نواختن ايشان گوش مي كرد همه چيز درست بود اما شايد از روي نت و نوشته درست از آب در نمي آمد و همين نقطه تمايز سبك خاص ايشان بود. خود استاد مي گفتند كه من كوكهاي خودم را از لابلاي صداي خوانندگاني كه با آنها كار كرده ام كشف مي كنم و در واقع از فاصله نت هاي خوانندگان كوكهايم را تغيير مي دادم. مثلا يك كوك از نكيسا، جايي از گلپا و جايي از صداي دلكش و براي همين وقتي سالانه تولد استاد را برگزار مي كرديم و مثلا مي گفتيم 74 سالگي، مي گفتند بگوييد 174 سال و توجيه شان اين بود كه من با نكيسا كه در زمان 90 سالگي اش مي خواند، نواخته ام پس من 174 ساله ام!
حاصل 70 سال تلاش فرهنگ شريف در راه است
آيا از اين ابداعات غير از آنهايي كه در زمان حياتشان عرضه شد چيزي مانده كه قابل ارائه باشد؟
خوشبختانه بخشي از نوآوري هاي استاد در ساز تار موجود است كه هنوز به هنرمندان و هنردوستان ارائه نشده است. 40 نوار دَت (كاست كوچك) هست كه خود استاد مي گفتند اينها حاصل 70 سال عمر من است كه در اين كاست ها آمده است. من اينها را گردآوري كرده ام و هم اكنون در اختيار گروهي از كارشناسان و استادان موسيقي است و در استوديويي به نام فرهنگ شريف در حال آماده سازي تا به جامعه موسيقي عرضه شود. اين كارشناسان با سرمايه خودشان روي نوارها كار مي كنند. اين نوارها شامل كوكهاي ابداعي هستند كه در ساز تار در قالب ملودي هاي زيبا مخاطب را سِحر خواهند كرد.
پس به زودي آثار جديدي از زنده ياد استاد شريف خواهيم شنيد؟
بله همين طور است. ملودي هايي كه دنياي تار نشنيده و علاقه مندان اين ساز با آنها و كوكهاي جديد آشنا مي شوند. هيچكدام از اينها قبلا به گوش مخاطب نرسيده و همگي نوين است و استاد خيلي علاقه داشت كه اين كوكها و ابداعات و روشها در نواختن ساز بكارگيري شود. مثلا استاد قطعه اي دارند در دستگاه ماهور كه در سه بخش عربي، تركي و كلاسيك نواخته شده و اين كمترين و كوچكترين بخش ابداعات است. اين آثار شامل كارهاي اعجاب انگيز بر روي ساز تار در دستگاه هاي مختلف است. البته استاد بيش از 1500 ساعت برنامه ضبط شده خصوصي با استاد پرويز ياحقي دارند كه دست بازماندگان استاد ياحقي است و بخشي هم در فضاهاي مجازي پخش شده است.
برخي معتقدند سبك نوازندگي ايشان مي تواند كتابي جداگانه در دانشگاه باشد و روش ايشان در آموزش ها تدريس شود، آيا در اين زمينه چيزي هست مثلا كتاب يا فيلمي از تدريس ايشان؟
آخرين تدريس استاد در زمينه تار در انگلستان بود كه 23 جلسه تدريس داشتند كه تبديل به سي دي شده. در مجموع 220 سولو شامل آخرين تدريس استاد در لندن توسط شركت باربد در حال آماده سازي است و كارشناسان در حال بررسي هستند تا كار را به جامعه موسيقي عرضه كنند. هم اكنون شركت باربد به رياست آقاي اسفندياري تلاش مي كند اولين مجموعه اين تدريسها تحت نام “زبرجد” شامل تكنوازي هاي است كه در دومين سالگرد استاد به بازار خواهد آمد و چون استاد در قيد حيات نيستند قرار است حتي كارهايي كه كيفيت بصري كمتري هم دارند، منتشر شوند تا علاقه مندان نهايت بهره را از داشته هاي استاد ببرند و اينها جداي آن نوارهاي كاست مربوط به ابداعات استاد در نوازندگيست.
در زمان حيات استاد راجع به اين ابداعات و سبكها چه چيزهايي مطرح مي شد و اصلا چه چيزي سبك استاد زنده ياد شريف را انحصاري مي كرد؟
استاد كه از سنين 8 تا 10 سالگي در راديو تار مي نواختند به هر حال شاگرد علي اكبرخان شهنازي بودند اما بعدها سبك خودشان را داشتند و راه نوازندگي شان را از بقيه جدا كردند و ضمن حفظ ارتباط با قدما و بزرگان روش خودشان را داشتند و اين روش را تا آخر حفظ كردند. خود استاد مي گفتند من كه از كودكي با ساز پدر مي نواختم با تار همچون جانم آشنا بودم اما در همان زمان و در جواني و نوجواني، سمفوني بسيار گوش مي كردم و به ويژه سمفوني غربي ها نظير باخ و بتهوون را دوست داشتم و در طول زندگي ام دوره اي نبوده كه سمفوني نشنوم و يكي از سبكها و روشهاي من برگرفته از سمفوني هايي است كه مي شنيدم. همچنين استاد مي گفتند كه فردي كمانچه نواز به نام “موسيو هايك” به خانه ما رفت و آمد داشت كه ويبراسيون هاي بسيار ريزي روي آرشه سازش داشت كه حتي از پر مگس ملايم تر و سبك تر بود و واقعا عالي بود. زماني در حدود سن 30 سالگي در جنگلي تمرين ساز مي كردم كه اين ويبراسيون ها به يادم آمد اما نمي دانستم از كجا آمده اند و در ضميرم ثبت بودند. ناگاه صداي پرنده اي توجهم را جلب كرد و ياد موسيو هايك افتادم و عميق ترين ويبراسيون هايي كه مي شد در تار به كار برد از موسيو هايك در نواختن سازم به كار بردم كه باعث كرشمه هاي خاص مي شد. و باز استاد مي گفتند تجربه شنيداري خوانندگان و نوازندگان خيلي مهم است و از يك پرنده در جنگل هم مي توان كوك گرفت.
قرار بود كتابي از خاطرات گرانبهاي و پربار استاد نوشته شد، آيا به جايي رسيد؟
متاسفانه شرايط جسمي استاد در سالهاي آخر عمر اجازه اين كار را نداد و كتاب به معناي نوشتن آن شروع نشد اما سرفصلهايي آماده شده بود و قرار بود نوشته شوند كه عمر وفا نكرد. خيلي دوست داشتيم كه آن خاطرات و گفتني ها از زبان خودشان باشد اما اغلب مي گفتند كسالت دارند و حس و حالش نيست با اينكه سرفصلها تعيين شده بود و حتي پرويز ياحقي مي گفتند كه فرهنگ كلا آرام است و كارهايش گاهي اسلوموشن است، اما نوشتن اين كتاب از اهداف اصلي زندگي خودم است كه خاطرات شنيداري و مكتوبي را كه دارم بنويسم كه در اين راه از فرزندان ملوديك استاد از جمله فرهاد احمدي، شيداي همداني، آقاي معتبرزاده و … حتما كمك مي گيرم و تمام تلاشم را مي كنم كه در سالهاي آينده كتاب خاطرات استاد را به چاپ برسانم.
آرزويم اين است سبك خودت را بشنوم
جايگاه استاد شريف در جامعه موسيقي آنگونه است كه حرفشان بعد از رفتن ايشان هم حجت است، نگاه زنده ياد شريف به حال و هواي جامعه موسيقي امروز چگونه بود؟
ايشان اعتقاد داشتند بين نسل ايشان و نسل بعد از انقلاب خلائي ايجاد شده كه باعث شده در زمينه موسيقي اصيل ايراني، چهره اي در خور در سالهاي اخير بروز و ظهور پيدا نكند. مي گفتند لطمه اي وارد شده بزرگ بوده و همين باعث شده كه صاحب سبكي در اين سالها نيامده اما اين لطمه را مي شود به قيمت گران و سعي بسيار و وسيع جبران كرد. اعتقادشان اين بود كه نسل جديد عاشق موسيقي به طور مستمر به موسيقي گوش بدهند، هم آثار قدما و هم كارهاي ديگر را بشوند تا ذهنشان باز شود و چهره هاي صاحب سبكي بيايند. گاهي مي گفتم شايد شما يا زنده ياد ياحقي اگر فرزندي مي داشتيد چه بسا ادامه دهندگاني داشتيد اما استاد مي گفتند اينطور نيست و استادان بسياري هستند كه فرزند دارند اما ادامه دهنده راه پدرانشان نيستند. مي گفتند عاشقان و علاقه مندان جوان موسيقي سنتي بايد كاري كنند كه صداي جديدي شنيده شود، هر چند كه سخت است اما نشدني نيست.
آرزوي استاد براي موسيقي چه بود؟
آرزويشان به همان نگاهشان به جامعه موسيقي ربط داشت و دائم آرزو داشتند جوانترها كارهاي جديدي ارائه دهند و صداي نويني در موسيقي اصيل ايراني به گوش برسد كه ضمن حفظ روش قدما، تازه باشد و پيوند بين گذشته و آينده حاصل شود. استاد مي گفتند تكرار كافيست و بايد سبك جديدي بيايد و حتي در ديدار با جوانان و شاگردانشان اغلب مي گفتند:” آرزويم اين است كه سبك خودت را بشنوم.”
در زمان حيات استاد و چه بسا اكنون سبك نوازندگي ايشان مخالفاني داشته در اين زمينه نظر خود استاد چه بود؟
هميشه يك جمله داشتند و آن اينكه هر كسي كه حتي يك روز سازي به قصد يادگيري در دست بگيرد و حتي يك نت با آن بنوازد براي من محترم است تا چه رسد به افراد صاحب سبك و نوازندگان بنام، پس نظر همه محترم است. گاهي شاگردي يا دوستي نظرات و انتقاداتي را به ايشان منتقل مي كرد، بلافاصله حرف را قطع مي كرد و مي گفتند حرف خودمان را بزنيم و ببينيم تو چه داري. در فضاي منزل ايشان اغلب بزرگان و شاگردان مي آمدند و مي رفتند، خودشان هم روزي چند ساعت تمرين داشتند و اصلا فرصتي نبود كه راجع به ديگران حرفي زده بشود اما اگر انتقادي مي رسيد مي گفتند اگر كسي صاحب سبك است بيايد. مي گفتند اگر قرار باشد همه يكي باشيم و عين هم بنوازيم كه ديگر نامي نمي ماند. مثلا ذوالفنون يك سبك دارد، شهناز سبكي ديگر و هر كس از زبان و روش خودش با ساز ارتباط برقرار مي كند و من هم از نگاه و سبك خودم ساز مي زنم. جداي تعريف بزرگان، فصل جدايي و مانايي نام هر كس روش متفاوت اوست و اگر امروز نامهايي از قرن قبل مانده به خاطر سبكها و روشهاي جداگانه هر كدام است.
آخرين بار در چه سالي استاد اجراي زنده داشتند؟
آخرين بار سال 83 بود و در فرهنگسراي بهمن كه البته باعث دل آزردگي استاد هم بود چرا كه سالن بسيار نامناسبي در نظر گرفته بودند و تا ساعتي قبل از آغاز اجرا حتي بليت هايي كه قرار بود بفروشند چاپ نشده بود و آن زمان كاري كرده بودند كه سالن خالي بماند، اما ايشان به احترام معدود حاضران اهل موسيقي برنامه شان را اجرا كردند.
از اجراهاي قديمي تر هم يادي كنيم.
همه ساله در جشنواره موسيقي فجر اجرا داشتند و در بسياري از كشورهاي دنيا نيز اجرا داشتند. از معدود نوازندگان ايراني هستند كه در سالن آلبرت هال هم اجرا داشته اند.
نام استاد كنار فرهنگ شريف حرفي براي گفتن ندارد